این خوشبینی البته فقط با نگاه به لیست فیلمهای بخش مسابقه بدست نیامده است. بخش نوعی نگاه (که متاسفانه نه تنها در ایران بلکه در بسیاری ازکشورهای دیگر نیزدنبال نمیشود) در کن 66 میتواند بترکاند.
دلیلش هم حضورتعدادی از استعداد ناب است که میتوانند برای سالهای بعدخون تازهای به بدنه سینمای باسمهای حال حاضر وارد کنند. نکته مهمتر حضور فیلمسازان جوانی در این بخش است که به زعم حرفهای بودن، فیلمشان در این بخش به نمایش در میآید و بخش نوعی نگاه در کن 66 باعث شده جذابیتهایش بسیار زیاد شود.
با اینهمه جدای از بخش های مختلف جشنواره خود فیلم افتتاحیه نیز به واقع به لحاظ خبری و همچنین پشتوانه ادبی و سینمایی بسیار جذاب است.
افتتاحیه کن 2013 با اکران آخرین کار بازلورمان (او را هم میتوان با موزیکال موفق مولن روژ به یاد آورد و هم یک دو جین کار مزخرف دیگر) یعنی گتسبی بزرگ کلید میخورد و چه کسی است که نخواهد بازهم یک دوباره سازی عظیم از این اثر ادبی فیتز جرالد نبیند؟ طرفه اینکه نقش گتسبی افسانهای را لئوناردو دی کاپریو بازی کرده است. مسلما امضای ادبی این اثر و همین بازیگری دی کاپریو فرش قرمز کن را فردا قرمزتر! خواهد کرد و همین میتواند بازتاب رسانهای که کن احتیاج دارد متوقع سازد و چه بهتر از این.
اما بدبختی اینجااست که منتقدان آن طرف آب(خدا راجر ایبرت را رحمت کند) حرف های خوبی در باره این فیلم نمی زنند و گفتارشان یک کلام این بوده که گتسبی بزرگ لقمه ای بزرگ برای بازلورمان بوده است.ما که فیلم را ندیده ایم و فقط تریلرهای سه دقیقه ای از این اثر را توانسته ببینیم نیز باید منتظر باشیم تا با بدبینی هرچه تمامتر فردا از راه برسد و گتسبی بزرگ رونمایی بشود.
در بخش مسابقه اما 20 لژیونر و شوالیه حضور خواهند داشت. شوالیهها 10 نفر فرانسوی هستند (یا افرادی که برای فرانسه و با امکانات مشترک فیلم ساختهاند) و 10 نفر لژیونری که از ژاپن گرفته تا چاد در این بخش حضور دارند.
یک نکته خیلی عجیب اما حضور تعدادی فیلم مزحرف در این بخش است که سروصدای خیلیها را درآورده. و اولین این موارد فیلم "فقط خداوند میبخشد"ساخته فیلمساز دانمارکی نیکلاس ویندینگ رفین است. یک کشت و کشتار بیخود در حد فیلمهای "بی" آمریکایی.
اگر نبود سیاستمداری استیون اسپیلبرگ حتم داشته باشید که گوش ویندینگ رفین را میگرفتند و از بخش مسابقه پرتش میکردند بیرون. پیش نمایشهای متعدد این فیلم نیز جای تعجب داشت.
در واقع احتمالا از جمله معدود فیلمهای این سالهای کن است که بسیاری از تماشاگران قبل از اکران در کن در پیش نمایشهای مجانی توانستهاند این فیلم را ببینند.
کشفهای سابق کن نیز در بخش مسابقه حضور دارند. نوشتن از برادران کوئن تکراری است. تکراریتر این است که بنویسم برادران کن چتربازهای کن هستند و هر دو سال یکبار اگر به کن نیایند میمیرند. اما کیست که اذعان نکند در این وانفسای سینمای تجاری همین برادران کوئن که کشف سالهای دور کن هم هستند بزگترین ذخیرهای سینما و تا حدودی از بهترین دلخوشیهای شیفتهگان هنر هفتم هستند.
فیلم آنها در کن 66 "درون لوین دیویس"نام دارد و نقش اول آن برعهده اسکار ایساک است. البته اگر انتظار دارید که در این فیلم نیز رگههای ظنز سیاه و احیانا هتاک کوئنی نبینید باید بگویم که دقیقا بر عکس است. درون لوین دیویس به لحاظ روایت تصویری و فصلهای گفتاری چیزی در مایه های جایی برای پیرمردها نیست و یا شهامت واقعی و فارگو و ... هم نیست و هم هست. اما قطعا میتواند چیزی شبیه "مرد جدی" باشد.پیش نمایشهای فیلم هم با اقبال روبرو شده. داستان فیلم هم در باره یک خواننده نه چندان سربراه نیویورکی است و ماجراهای داستان در دهه 60 روی میدهد.
از فیلمسازان نامی دیگر مانند رومن پولانسکی و استیون سودربرگ و الکساندر پین نیز باید نام ببریم. پولانسکی با "ونوس در پوست خز"، سودربرگ با "پشت کاندرابلا"و پین با "نبراسکا" در کن 66 حضور دارند.
داستان ونوس در خز پولانسکی یک بازآفرینی تئاتری است در باره کارگردانی که قصد دارد یک متن نمایشی را به فیلم تبدیل کند، اما از فیلم سودربرگ جز بازیگرانش چیزی نمیدانیم. مایکل داگلاس و مت دیمون در آخرین کار سودربرگ حضور دارند و همین مگر دلیل کمی برای دیدن این فیلم است؟
نبراسکای پین اما داستان بامزهای دارد. بروس درن که در دهه 70 برای خودش در هالیوود پادشاهی میکرد حالا این فرصت را یافته که در کهنسالی بازهم چهره شود. او در فیلم نبراسکا نقش یک پدر کله خراب الکلی را بازی میکند که از مونتانا با همراهی پسرش عازم نبراسکا میشود تا بلکه بتواند پول یک بلیط بخت آزمایی را زنده کند. یک فیلم جادهای خالص که امیدواریم خوب از کار درآمده باشد. چرا که مدتها است از این ژانر تقریبا مرده و به ابتذال کشیده شده چیز دندان گیری ندیدهایم. جیم جارموش هم در لحظات پایانی و با تبصره با یک فیلم خون آشامی (فقط عشاق زنده ماندند) در جدول فیلمهای بخش مسابقه قرار گرفته است.
غیر از کله گندههای سینما دیگرانی هم هستند که البته هر کدام به سهم خود پیشینه قابل قبولی حتی در کن داشتهاند. پائولو سورینتینو با "زیبایی عظیم؛ اصغر فرهادی خودمان با فیلم "گذشته" و نمایندگان ژاپن از زمره این گروه به حساب میآیند.
سورینتینو که در کن 2008 انصافا غوغا کرد حالا 5 سال بعد با یک درام محض ایتالیایی آمده و داستان فیلمش در باره یک نویسنده مسن است که در پیری دوباره به رم بازگشته و به مرور خاطراتش میپردازد (خدائیش تا به حال چندصد فیلم ایتالیایی و چند ده فیلم هالیوودی دیدهاید که داستانش حضور در پیرانه سری در رم نباشد؟! فیلم "نه "را یادتان هست که چه فیلم بدی از آب در آمد و باعث خانه نشین شدن دانیل دی لوئیس شد؟)
به هرحال باید منتظر بمانیم و تا 5 خرداد صبر کنیم تا بفهمیم چه مقدار از انتظاراتمان برآورده میشود و آیا این کن جدید دلخوشی خاصی برای شیفتگان سینما به ارمغان خواهد داشت یا خیر؟ شواهد و قرائن نشان میدهد که چنین است.
لئوناردو دی کاپریو در نمایی از فیلم گتسبی بزرگ
فیلم افتتاحیه فستیوال کن 66